یازده سال پیش تو همچین روزی یه اتفاق بدی برامون افتاد خدا یه عزیزی رو بین دو نماز ظهر و عصر از من و خوانوادم گرفت یه کسی که خیلی برامون خوب بود یه پدر نمونه یه پدری که همه معیارهای یه پدر خوب رو داشت شاید من خاطره زیادی نداشته باشم چیز زیادی هم یادم نیست چون خیلی کوچیک بودم فقط چیزی که یادمه مثل چند تا عکس از جلوی چشمم رد میشه فقط همین..... روحش شاد
حالا بعد ازیازده سال تو همون روز یه اتفاق بد افتاد میدونم شدت این اتفاق به اندازه اون نیست ولی برای من خیلی مهمه، امروز نتیجه های کنکور اومد همه چیز خراب شد اون آیینه آرزوهام شکست رشته که دوست داشتم , عاشقش بود ،علوم سیاسی ، قبول شدم ولی تو بدترین دانشگاه پیام نور ،از یه طرفم حقوق آزاد قبول شدم ولی هیچ کدومشون من و خوشحال نکرد چون من یه جور دیگه فکر میکردم یه چیزایی تو سرم بود ، چی شد حالا موندم بین خوندن برای سال دیگه با شرایطی نا مناسب یا انتخاب یکی از
این دو رشته.......
این مملکت ما با این نظام آموزشی خیلی مسخره حالم ازش به هم می خوره چرا باید سرنوشت آدما تو 4ساعت مشخص بشه شاید برای خیلی ها مهم نبود ولی برای من سرنوشت ساز بود فکر می کنم هر رشته و دانشگاهی فبول بشم سرنوشتمو اون
میسازه
یه چیز دیگه اگه قرار هست برای سال آینده درس بخونم این وبلاگو میبندم
به امید روزی که بقیه مثل ما بدبخت نشن و آیندشون با یه چیز مسخره ساخته نشه..